English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (7357 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
image effect U اثر تصویر تلویزیون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
yoke U هستههای مغناطیسی اطراف تیوب تلویزیون برای کنترل محل اشعه تصویر
video U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoed U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoing U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
The television flickers . U تصویر تلویزیون می لرزد
Other Matches
channel selector U انتخاب کننده کانال تلویزیون کانالگیر تلویزیون
crop U کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
cropped U کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
images U سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
crops U کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
tweening U محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
pictured U آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picturing U آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture U آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictures U آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
acrobat U که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
acrobats U که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
image [تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
images U تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
flicker U تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickered U تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickers U تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
spherization U جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند
lossless compression U روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
refreshed U بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
autos U الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
auto U الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
refresh U بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes U بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
persistence U مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
hypertext U روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
pen drawing U تصویر خطی تصویر مدادی
tracings U تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracing U تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
orthographic U تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
backgrounds U تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
background U تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
images U نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
raster scan U ردیابی افقی محل تصویر پیمایش محل تصویر
image dissector tube U لامپ تجزیه کننده تصویر لامپ دیسکتور تصویر
image formation U تولید تصویر تصویر
telly U تلویزیون
tellies U تلویزیون
goggle box U تلویزیون
a television U تلویزیون
Goh Chok Tong U تلویزیون
couch potatoes U معتاد به تلویزیون
channel U کانال تلویزیون
videoed U تلویزیونی تلویزیون
couch potato U معتاد به تلویزیون
videos U تلویزیونی تلویزیون
videoing U تلویزیونی تلویزیون
video U تلویزیونی تلویزیون
TV U مخفف تلویزیون
channeled U کانال تلویزیون
channeling U کانال تلویزیون
color television U تلویزیون رنگی
channel selector U سلکتورکانالهای تلویزیون
faceplate U صفحه تلویزیون
TVs U مخفف تلویزیون
channels U کانال تلویزیون
channelled U کانال تلویزیون
educational television U تلویزیون اموزشی
television broadcasting station U فرستنده تلویزیون
screened U صفحه تلویزیون
screen U صفحه تلویزیون
vieming screen U صفحه تلویزیون
faces U صفحه تلویزیون
face U صفحه تلویزیون
closed circuit U تلویزیون مداربسته
closed circuits U تلویزیون مداربسته
screening, screenings U صفحه تلویزیون
screens U صفحه تلویزیون
closed-circuit television U تلویزیون مدار بسته
flake U برفک زدن تلویزیون
Color films(T. V). U فیلم ( تلویزیون ) رنگی ؟
flaked U برفک زدن تلویزیون
cylindrical faceplate U صفحه استوانهای تلویزیون
teleplay U نمایشنامه مخصوص تلویزیون
neutral density faceplate U صفحه رنگی تلویزیون
closed circuit television U تلویزیون مدار بسته
televisor U بیننده برنامه تلویزیون
flaking U برفک زدن تلویزیون
televised U با تلویزیون نشان دادن
spherical faceplate U صفحه محدب تلویزیون
televises U با تلویزیون نشان دادن
televise U با تلویزیون نشان دادن
airwave U امواج رادیو و تلویزیون
simultaneous color television U تلویزیون رنگی همزمان
televising U با تلویزیون نشان دادن
sequential color television U تلویزیون رنگی مرحلهای
picturing U حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
juicer U متخصص نور در تلویزیون وتاتر
Is there a television? U آیا تلویزیون وجود دارد؟
pictured U حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
camcorders U دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
picture U حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
couch potato U معتاد به تلویزیون [اصطلاح روزمره]
pictures U حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
screening U نمایش بر روی پرده تلویزیون
camcorder U دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
The pigeous peched on the television aerial . U کبوترها روی آنتن تلویزیون نشستند
coherence U فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون
His speech gripped the television viewers ( audience ). U سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
teleran U دستگاه هدایت هواپیما بوسیله تلویزیون ورادار
unwatchable [film, TV] <adj.> U ارزش دیدن نداشته باشد [فیلم یا تلویزیون]
snow U برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
To turn on the light(radio, T. V). U چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
pals U line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
screen U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
UHF U محدوده فرکانس برای ارسال سیگنالهای تلویزیون
air time U زمانپخش برنامههای رادیو یا تلویزیون روی آنتن
screens U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screening, screenings U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
To turn off the lights. (T. V. ,radio). U چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
screened U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
pal U line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
scan U درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scanned U درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scans U درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
ntsc U Commitee TelevisionSystem National کمیته ملی سیستم تلویزیون
to tune in TV [radio] U روی کانال مشخصی تلویزیون [رادیو] را تنظیم کردن
disc jockey U کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
disc jockeys U کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
hold U پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
ntsc U انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
teleprompter U اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
holds U پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
He acquired kudos by appearing on television. U او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد.
Lower third U قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
chyron [American E] U قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
aston [British E] U قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
crt U وسیله نمایش حروف یا طرح ها یا اطلاعات گرافیکی مشابه دستگاه تلویزیون
Autocue U دستگاهی که مطالب را برای گوینده تلویزیون در حین اجرای برنامه نمایش میدهد
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
gobo U نوعی پرده پارچهای سیاه رنگ که در تلویزیون و سینمادوربین را از نور زائد محفوظ نگه میدارد
teletext U روش ارسال متن و اطلاعات در یک سیگنال تلویزیون معمولی به صورت رشته بیت سری که با استفاده از کدگشای مخصوص قابل نمایش است
portrayals U تصویر
imagery U تصویر
portrayal U تصویر
gratings U در تصویر
grating U در تصویر
illustration U تصویر
vignettes U تصویر
afterimage U رد تصویر
icon U تصویر
skewing U تصویر کج
skew U تصویر کج
skews U تصویر کج
illustrations U تصویر
icons U تصویر
ikons U تصویر
scenography U تصویر
vignette U تصویر
delineation U تصویر
picture U تصویر
pictured U تصویر
image line U خط تصویر
likenesses U تصویر
images U تصویر
image U تصویر
likeness U تصویر
portraits U تصویر
portrait U تصویر
pictures U تصویر
projection U تصویر
projections U تصویر
shape U تصویر
shapes U تصویر
picturing U تصویر
image speard U انتشار تصویر
image source U منبع تصویر
radiograph U تصویر رونتگن
pencil drawing U تصویر مدادی
image space U فضای تصویر
tear out U پارگی تصویر
picturesque U شایان تصویر
screens U صفحه تصویر
mirror image تصویر آیینه ای
illustrations U تصویر عکس
mirror images U تصویر قرینه
image reversal U واژگونی تصویر
radiographs U تصویر رونتگن
image reversal U نقض تصویر
image reversal U برگشت تصویر
form U تصویر وجه
formed U تصویر وجه
image scale U مقیاس تصویر
image shape U کادر تصویر
forms U تصویر وجه
perspective projection U تصویر پرسپکتیوی
image sharpness U ترام تصویر
image line U هدایت تصویر
mirror image U تصویر قرینه
image shift U جابجایی تصویر
image side U جهت تصویر
tablature U تصویر نقاشی
image speard U گسترش تصویر
image test U ازمایش تصویر
picture signal U علامت تصویر
memory afterimage U رد تصویر یاد
memory image U تصویر یاد
mental image U تصویر ذهنی
picture screen U صفحه تصویر
Recent search history Forum search
1اموزش بستن قطعات دستگاه تاتو با تصویر
2کد ورود تلویزیون جلویز تی وی چند است
2کد ورود تلویزیون جلویز تی وی چند است
0سال ابداع سیتم تصویر لامبرت و هدف ازان
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com